شبی با امام (عج)

جوان نزدیک در که شد،چشمانش را به هم نزدیک کرد. چیز عجیبی می دید. استادش در مقابل در بسته حرم ایستاده بود و قفل های در خود به خود در مقابلش باز می شد.
استاد دستانش را روی سینه اش گذاشت و تا نیمه خم شد و سلام داد، لحظه ای نگذشت که از جانب حرم صدای جواب سلام آمد.

جوان روی نوک انگشتان پایش پشت سر استاد به راه افتاد. مقدس اردبیلی ضریح را زیارت کرد و در گوشه ای نشست. طلبه جوان در حالی که پشت در گوش ایستاده بود، از تعجب خشکش زده بود. صدای صحبت استاد با کسی می آمد. 

لحظاتی گذشت، استاد از حرم بیرون آمد و سمت مسجد کوفه به راه افتاد. بالاخره به محراب مسجد رسید. صدای مباحثه علمی استاد با مرد دیگری به گوش می رسید.
هوا رو به روشنی بود. جوان در حال خود نبود. در راه بازگشت مقدس اردبیلی شاگردش را شناخت و از کارش آگاه شد.

جوان به استاد گفت: اي مولا جان! من از اوّل تا آخر با تو بودم. اکنون مرا آگاه کن که شخص اوّل که در حرم مطهّر با او سخن مي گفتي، چه کسي بود؟ و آن شخص که در مسجد کوفه با او هم سخن بودي که بود؟

استاد در فکر فرو رفت و گفت: می گویم ولی باید قول بدهی که تا مرگ من به کسی نگویی. گاهي بعضي از مسائل بر من مشتبه مي شود و بسا هست که در شب به نزد قبر اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) مي روم و در آن مسئله با آن حضرت سخن مي گويم و جواب مي شنوم. در اين شب، مرا حواله به حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) نمود و فرمود: «فرزندم مهدي (عليه السلام) امشب در مسجد کوفه است. برو به نزد او و اين مسئله را از او بپرس». و اين شخص، حضرت مهدي (عليه السلام) بود

برکات حضرت ولی عصر(عج)، خلاصه العبقری الحسان، نهاوندی


[ 9 / 3 / 1394 ] [ 16 ] [ MOTAHAREE ] [ بازدید : 1099 ] [ نظرات () ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







آخرین مطالب
فطرس (1395/02/22 )
مولا (1394/11/20 )
یا... (1394/11/05 )
ای مسیح من... (1394/10/21 )
کبوترانه (1394/10/13 )